۱۹۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۷

آه از دمی که روز جزا گریه سر کنم
گریان در آن میانه برویت نظر کنم

تو فکر من نداری و، من غیر فکر تو؛
آن فرصتم مباد که فکر دگر کنم

آسان بود که بر سر رحم آرمت، ولی
کو طاقتی که از سر کویت سفر کنم؟!

چون نیست دسترسی که نهم سر بپای تو
در گوشه یی نشینم و خاکی بسر کنم!

آذر اگر ز یار ندیدم وفا، ولی
شرط وفا نبود کزو شکوه سر کنم؟!
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.