هوش مصنوعی:
در این متن، طاووسی زرنگار که خود را جبریل مرغان میداند، از سقوط خود از بهشت به دلیل همراهی با مار زشت سخن میگوید. او از وضعیت ناگوار خود در تاریکی و خواری شکایت کرده و آرزوی بازگشت به بهشت را دارد. هدهد به او میگوید که خانهی حقیقی نزد خداوند است و نفس انسان خانهی هوس است، در حالی که دل مقصد صدق و حقیقت است. هدهد او را به سوی درک کل و حقیقت بزرگ هدایت میکند و از او میخواهد که به جای دنبال کردن جزئیات، به دنبال کل و حقیقت برود.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده ممکن است برای خوانندگان جوانتر دشوار باشد.
حکایت طاووس
بعد از آن طاوس آمد زرنگار
نقش پرش صد چه بل که صد هزار
چون عروسی جلوه کردن ساز کرد
هر پر او جلوهای آغاز کرد
گفت تا نقاش غیبم نقش بست
چینیان را شد قلم انگشت دست
گرچه من جبریل مرغانم ولیک
رفت بر من از قضا کاری نه نیک
یار شد با من به یک جا مار زشت
تا بیفتادم به خواری از بهشت
چون بدل کردند خلوت جای من
تخت بند پای من شد پای من
عزم آن دارم کزین تاریک جای
رهبری باشد به خلدم رهنمای
من نه آن مردم که در سلطان رسم
بس بود اینم که در دروان رسم
کی بود سیمرغ را پروای من
بس بود فردوس عالی جای من
من ندارم در جهان کاری دگر
تا بهشتم ره دهد باری دگر
هدهدش گفت ای ز خود گم کرده راه
هر که خواهد خانهای از پادشاه
گوی نزدیکی او این زان به است
خانهای از حضرت سلطان به است
خانهٔ نفس است خلد پر هوس
خانهٔ دل مقصد صدق است و بس
حضرت حق هست دریای عظیم
قطرهٔ خرد است جنات النعیم
قطره باشد هرکه را دریا بود
هرچ جز دریا بود سودا بود
چون به دریا میتوانی راه یافت
سوی یک شبنم چرا باید شتافت
هرک داند گفت با خورشید راز
کی تواند ماند از یک ذره باز
هرک کل شد جزو را با او چه کار
وانک جان شد عضو را با او چه کار
گر تو هستی مرد کلی، کل ببین
کل طلب، کل باش، کل شو، کل گزین
نقش پرش صد چه بل که صد هزار
چون عروسی جلوه کردن ساز کرد
هر پر او جلوهای آغاز کرد
گفت تا نقاش غیبم نقش بست
چینیان را شد قلم انگشت دست
گرچه من جبریل مرغانم ولیک
رفت بر من از قضا کاری نه نیک
یار شد با من به یک جا مار زشت
تا بیفتادم به خواری از بهشت
چون بدل کردند خلوت جای من
تخت بند پای من شد پای من
عزم آن دارم کزین تاریک جای
رهبری باشد به خلدم رهنمای
من نه آن مردم که در سلطان رسم
بس بود اینم که در دروان رسم
کی بود سیمرغ را پروای من
بس بود فردوس عالی جای من
من ندارم در جهان کاری دگر
تا بهشتم ره دهد باری دگر
هدهدش گفت ای ز خود گم کرده راه
هر که خواهد خانهای از پادشاه
گوی نزدیکی او این زان به است
خانهای از حضرت سلطان به است
خانهٔ نفس است خلد پر هوس
خانهٔ دل مقصد صدق است و بس
حضرت حق هست دریای عظیم
قطرهٔ خرد است جنات النعیم
قطره باشد هرکه را دریا بود
هرچ جز دریا بود سودا بود
چون به دریا میتوانی راه یافت
سوی یک شبنم چرا باید شتافت
هرک داند گفت با خورشید راز
کی تواند ماند از یک ذره باز
هرک کل شد جزو را با او چه کار
وانک جان شد عضو را با او چه کار
گر تو هستی مرد کلی، کل ببین
کل طلب، کل باش، کل شو، کل گزین
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۹
۳۰۹۹
حمایت مالی از گوهرین
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر بعدی:قصه رانده شدن آدم از بهشت
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.