۱۸۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵۹

ز میان میروم اینک، بکنارم بنشین
بنشین، هست زمانی بتو کارم بنشین

آمدی، کز غم بیرون ز شمارم پرسی
بنشین، تا بتو یک یک بشمارم بنشین

از برم رفتی و، میمیرم ازین غم باری
بکنارم ننشستی، بمزارم بنشین

ای که احوال دل زار، ز من میپرسی؛
بنشین، تا بتو گوید دل زارم، بنشین

گفتمش آذر، هوس روی تو دارم چکنم؟!
گفت: جایی که فتد بر تو گذارم بنشین
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.