هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق نافرجام و درد دل‌هایش سخن می‌گوید. او از بی‌وفایی معشوق شکایت دارد و به امید دیدارش هر شب منتظر می‌نشیند. همچنین، از رشک و حسادت به دیگران و وضعیت ناعادلانه‌ی زندگی گله می‌کند. در نهایت، شاعر به تنهایی خود با شب، شراب و خاطرات اشاره می‌کند و از جدایی ناخواسته اظهار تعجب می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عاشقانه‌ی پیچیده، درد دل‌های عاطفی و اشارات به مصرف شراب است که ممکن است برای مخاطبان کم‌سن‌وسال نامناسب باشد.

شمارهٔ ۱۷۵

بدو زلف تو که یکسر دل مبتلا نشسته
همه حیرتم که آیا دل من کجا نشسته؟!

بهمین امید، هر شب بره تو می نشینم؛
که تو بیوفا بپرسی که دگر چرا نشسته؟!

چکنم ز رشک یا رب، چو بروز حشر بینم
که هزار کشته آنجا، پی خونبها نشسته

شب و شاهد و چغانه، من و باده ی مغانه
تو ببین که نقش طالع، چه بمدعا نشسته

بچمن گلی ندیدم، که جدا ز خار باشد
عجب است اینکه آذر ز گلشن جدا نشسته؟!
وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.