هوش مصنوعی: این شعر از حافظ است که در آن شاعر از عشق و جدایی می‌گوید و از دردهای روزگار شکایت می‌کند. او از یاران دیگر چشم‌دوشی کرده و تنها چشم به راه یار خود است. شاعر از ناله‌های شبانه و زخم‌های عشق سخن می‌گوید و به یاد می‌آورد که چگونه هجران کارش را ساخته است. در پایان، او از آتش عشق و خانه‌ای که از نامحرمان پاک شده است، سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و فلسفی است که درک آن برای سنین پایین‌تر دشوار بوده و ممکن است نیاز به تجربه و بلوغ فکری بیشتری داشته باشد.

شمارهٔ ۱۷۴

هر کسی یار کسی، تو از من دلباخته گل
ز بلبل، شمع از پروانه سرو از فاخته

از دگر یاران ندارم چشم یاری، چون مرا
چشم زخم روزگار از چشم یار انداخته

سرو، سر از باغ بیرون کرد، کت بیند خرام؛
خلق، پندارند کز شوکت سری افراخته

باز امشب، نوبت زاری است ای مرغ سحر
ناله یی سر کن، که ضعفم از زبان انداخته!

ای که گفتی: بعد ازین کار تو راخواهیم ساخت
فکر دیگر کن، که هجران کار ما را ساخته!

بسکه از زخم خدنگ او بخود بالیده ام
در میان کشتگانم دیده و نشناخته!

گر بسر وقت اسیران میروی، وقت است وقت
کآذر امشب خانه از نامحرمان پرداخته
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.