هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد عشق و ناامیدی سخن می‌گوید. او از بی‌وفایی معشوق گلایه دارد و با اشاره به روابط تاریخی مانند محمود و ایاز، عشق را بازی‌ای پیچیده توصیف می‌کند. همچنین، شاعر از تلخی‌های زندگی و ناسازگاری شرایط شکایت می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عاطفی پیچیده، اشاره به روابط تاریخی و استفاده از استعاره‌های ادبی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک نیاز دارد.

شمارهٔ ۱۷۹

نهی چو نام سگ خود، بمن مرا طلبی
نهم بپای سگت سر، بعذر بی ادبی

وگرنه خون کنمش، گر بود دلت از سنگ؛
بناله ی سحری و، بآه نیمه شبی

بخنده چون گذری از برم، مشو غافل
ز اشک گوشه ی چشمی و آه زیر لبی

عجب مدان که غلام ایاز شد محمود
بود ز بازی عشق این کمینه بوالعجبی

کند ز شیره ی عناب لب، دهان شیرین
کسی که تلخ شدش کام از می عنبی

بغیر من، که از آن لب شنیده ام دشنام
که تلخکام شود از حلاوت رطبی؟!

چگونه درد خود آذر بیار خود گویم؟!
حدیث او همه ترکی و، حرف من عربی!
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.