۲۰۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹۳

فرخنده تر از مرغ بهشت است حمامی
کآرد به من از یار سفر کرده پیامی

ما را به نگاهی بخر از ما، که درین شهر
ارزان تر ازینت نفروشند غلامی

زنهار، به خلوت ندهی راه صبا را
ترسم که رساند ز تو بویی بمشامی

در دام برم رشک بدان صید که صیاد
در خون کشدش تا دهد آرایش دامی

دردی کش میخانه، اگر جان بسپارد؛
غم نیست، که ساقی کندش زنده به جامی

دل میطپدم از نفس صبح همانا
کآورده نسیم سحر، از دوست پیامی

آید به تنم جان و رود هر نفس آذر
ز آمد شد آهو روشی، کبک خرامی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.