۲۰۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹۲

بیچاره بلبلی، که نبیند رخ گلی
مسکین گلی، که نشنود آواز بلبلی

گستاخی رقیب، اثر التفات تست
بر خود زبان خلق ببند از تغافلی

ماهی و چون لبت، نشکفته است غنچه ای
سروی و، چون خطت، ندمیده است سنبلی

غافل مشو، ز حال گدایان کوی عشق
تاهست از متاع خجالت تجملی

تا کار ما و سنگ دل ما کجا رسد؟!
او را ترحمی نه و ما را تحملی!

یا رب چه گفت غیر، که از بهر کشتنم
خنجر به کف گرفته و داری تأملی؟!

ای گل شکفته باش، که چون آذر از غمت
در بوستان عشق، ننالیده بلبلی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.