۲۰۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹۵

ماه رخش چو بنمود، از طرف بام نیمی
از شرم کاست، تا شد ماه تمام نیمی

گیرم رها کنندم، مشکل رسم به جایی
زین بال کش قفس ریخت، نیمی و دام نیمی

از گرم خویی عشق، وز سرد مهری حسن
سوزان کباب دل ماند، نیمی و خام نیمی

دارم ز روی و مویت، رنجی و تا نرنجی
گویم به صبح نیمی، ناچار و شام نیمی

زین نیم جان که دارم، چون نگذرم که یارم
از لطف بگذراند بر لب زنام نیمی

چشم نگه ز هر یک نبود از آن دو چشمم
بس زان دو یک نگاهم، از هر کدام نیمی

تا بی خبر نگویم حرفی ز مستی آذر
ساقی دهد چو جامم، ریزد ز جام نیمی!
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.