۱۹۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۳ - فی المقطعات

الا ای نسیم سحر، پیش از آن
که خیزد بتکبیر بانگ خروس

روان شو ز گیلان بملک عراق
که شاهان در آنجا نوازند کوس

دیاری که حسرت بخاکش برند
چه هند و چه ترک و چه روم و چه روس!

چو بر خطه ی قم گذارت فتد؛
ز آبش دهان شوی و خاکش ببوس

که آن خطه خلوتگه فاطمه است
نموده است آن زهره آنجا خنوس

هم او را پدر هم برادر بود
شهنشاه بغداد و سلطان طوس

در آنجا بگو سید اسحق را
که ای کرده در صدر ایوان جلوس

صبا آمد و نامه ات باز داد
ز هجران دریغ، از جدایی فسوس!

مگو نامه، درجی و، در وی لآل؛
مگو نامه برجی و، در وی شموس!

تعالی الله، آن نامه ی دلفریب
بنامیزد، آن قاصد چاپلوس

چه نامه؟ یکی لوح سیمین که ریخت ؛
بر آن مشک تر، خامه ی آبنوس!

چه قاصد؟ عیان از جبینش صفا؛
چو آیینه ی زاده ی فیلقوس!

دلت مخزن و، عقد نظمت گهر؛
دلت حجله و، فکر بکرت عروس!

در آن نامه ات بود از قم گله
که باشد شبت تیره، روزت غموس

مکن شکوه از دردمندان قم
که دهقان او هست فرفوریوس

نکوهش مفرما، کز افلاسشان
نباشد به تن جامه ی زر لبوس

بود فارغ آن ماهی از قید دام
که بر پشت او نیست داغ فلوس

حرمگاه خیر البریه است قم
که خاکش عبیر است و آبش مسوس

در آنجا نشانی نبوده است و نیست
ز کیش یهود و ز دین مجوس

همه مردمش، پاک ز آلودگی؛
بجان چون عقول و، بتن چون نفوس

چو اصحاب صفه، صفا داده اند؛
تن از پشم اشتر، شکم از سبوس

نه محزون، که خیزد زمخزن غبار؛
نه غمگین، که دارد در انبار سوس

در آن آستان ملک پاسبان
دعا کن مباش از اجابت یؤوس

که روبیم خاک درش، بالعیون؛
که گردیم بر درگهش بالرؤوس

فرستادم آن کش ز من خواستی
کند تا درین مطلبت پایبوس

ولی ریخت از شرم گستاخیم
ز رخ گاه یاقوت و، گه سندروس

الا تا بمیخانه ی آسمان
کواکب کشند از کف هم کؤوس

لب دوستت، باد چون گل ضحوک
رخ دشمنت ابر آسا عبوس
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲ - تاریخ فوت محمد قلی بیگ (۱۱۷۹ه.ق)
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۴ - تاریخ زفاف ابوالفتح خان زند (۱۱۸۵ ه.ق)
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.