هوش مصنوعی: شاعر در این متن از دیدار با قاصدی سیاه‌روی و ناخوشایند می‌گوید که با زنبیلی پر از کوزه‌های شکسته و نامرغوب آمده است. این کوزه‌ها نماد بخت ناسازگار و زندگی سخت هستند. قاصد ادعا می‌کند که از سوی شخصی مقدس فرستاده شده، اما شاعر به او شک می‌کند و گفت‌وگوی تندی بین آن‌ها درمی‌گیرد. در پایان، شاعر به نیکی ذات خداوند اشاره می‌کند و باور دارد که هرچه او می‌کند زیباست.
رده سنی: 18+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و انتقادی است و از نمادهای پیچیده استفاده می‌کند که درک آن‌ها نیاز به تجربه و شناخت ادبیات کلاسیک فارسی دارد. همچنین، برخی از واژگان و مفاهیم به کار رفته ممکن است برای مخاطبان جوانتر نامفهوم یا سنگین باشد.

شمارهٔ ۳۴

دوش، از گردش فلک که مدام
شاد غمگین کند، عزیز ذلیل

خاست آواز پایی و گفتم:
صور اول دمید اسرافیل

قاصدی دل سیاه و روی ترش
دیدم آمد زرنگ با زنبیل

کوزه یی چند داشت زنبیلش
ببهای خفیف و وزن ثقیل

تار چون بخت بیکسان غریب
تیره چون روی مفلسان معیل

گرد، چون گوی کودکان نحیف
تنگ، چون چشم خواجگان بخیل

پوست بر سر همه چو سلاخان
که هم از جیفه شان بود مندیل

بشمار در بهشت، ولی
گویی افتاد از سقر قندیل

داشت هر یک دوازده رخنه
چون ز دست و عصای موسی، نیل

همه، چون داغ لاله از سودا
دامن آلوده شان برب قلیل

حاش لله، چه رب و چه کوزه؟!
خم نیلی، در آن عصاره ی نیل!!

یا ز دود سریشم ماهی
خرده یی مانده در ته پاطیل

یا درین راه، پیک روی سیاه؛
که چو ابلیس بوده در تضلیل

ریخته آبروی خود در وی
روی بی آبش، اینک است دلیل

لیک از ضعف، معده ی کوزه
گشته فاسد، نیافته تحلیل

امتحان را، زدم در آن انگشت
گویی از سرمه دان برآید میل

بسته من لب ز خشم و، او میگفت؛
زیر لب: این که را کنم تحویل؟

گفتمش : کیستی تو، و اینها چیست؟!
که پسندیده بر من این تحمیل؟!

از چه اقلیمی، از کدامین شهر؟!
از چه او یماقی، از کدامین ایل؟!

گفت: من قاصدم ز حضرت آن
کش بود کف برزق خلق کفیل

سیدی از سلاله ی احمد
نام او احمد از نژاد خلیل

اینک از قم که دار الایمان است
او فرستادت این علی التعجیل

باورم نامد، آنچه گفت از وی
خورد چون رب، قسم برب جلیل

گفتمش: چیست باعث قلت؟
گفت: گفتند: رب للتقلیل

گفتم: استغفر الله، ای ملعون!
گفتم: استغفر الله، ای ضلیل

مشتغل من بمدح او، نسزد
کز تو در کارم افگند تعطیل

عجبا، کان حریف عهد گسل ؛
با چنین ارمغانت کرده گسیل

بوبد، آن، کش مشام نیست ضعیف
جوید، آن کش نظر نگشت کلیل!

سمن از ساحت چمن، نه خسک
نافه از آهوی ختن نه بسیل

نفرستاده یا وی این تحفه
یا فرستاده کردیش تبدیل

گفت: نه؛ گفتم: این همه هزل است
ز منش گوی، ای مرا تو وکیل

نیک هر کار می کند، نیک است؛
کل فعل من الجمیل جمیل

تا محلل، سیم مطلقه را
از حلولی بشو کند تحلیل

هم محبت برد، زر محلول
هم عدویت شود سراحلیل
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۳۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۳ - تاریخ آب انبار (۱۱۸۹ ه.ق)
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۵ - تاریخ آب انبار اصفهان (۱۱۸۹ ه.ق)
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.