هوش مصنوعی: متن بیانگر دیدگاه شاعر درباره عشق و گنج است. شاعر عشق را گنجی می‌داند که تنها در ویرانه‌ها یافت می‌شود و معتقد است که عشق به زر و گنج مادی، کفر و بت‌پرستی است. او عشق حقیقی را کاری مردانه و دشوار می‌داند و خود را شایسته آن نمی‌بیند. هدهد به او می‌گوید که گنجش را یافته و باید برای رسیدن به آن تلاش کند. شاعر تأکید می‌کند که عشق به زر و گنج مادی، انسان را از مسیر حقیقی دور می‌کند و در قیامت به صورت بدل درمی‌آید.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و اخلاقی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، برخی مفاهیم مانند عشق حقیقی و نقد مادی‌گرایی ممکن است برای سنین پایین‌تر قابل درک نباشد.

حکایت کوف

کوف آمد پیش چون دیوانه‌ای
گفت من بگزیده‌ام ویرانه‌ای

عاجزی‌ام در خرابی زاده من
در خرابی می‌روم بی‌باده من

گرچه معموری بسی خوش یافتم
هم مخالف هم مشوش یافتم

هرک در جمعیتی خواهد نشست
در خرابی بایدش رفتن چو مست

در خرابی جای می‌سازم به رنج
زانک باشد در خرابی جای گنج

عشق گنجم در خرابی ره نمود
سوی گنجم جز خرابی ره نبود

دور بردم از همه کس رنج خویش
بوک یابم بی طلسمی گنج خویش

گر فرو رفتی به گنجی پای من
باز رستی این دل خودرای من

عشق بر سیمرغ جز افسانه نیست
زانک عشقش کار هر مردانه نیست

من نیم در عشق او مردانه‌ای
عشق گنجم باید و ویرانه‌ای

هدهدش گفت ای ز عشق گنج مست
من گرفتم کامدت گنجی به دست

بر سر آن گنج خود را مرده گیر
عمر رفته ره به سر نابرده گیر

عشق گنج و عشق زر از کافریست
هرک از زر بت کند او آزریست

زر پرستیدن بود از کافری
نیستی آخر ز قوم سامری

هر دلی کز عشق زر گیرد خلل
در قیامت صورتش گردد بدل
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر بعدی:حکایت مردی که پس از مرگ حقه‌ای زر او بازمانده بود
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.