۱۷۷ بار خوانده شده
امشب، مهی از شهر بهامون میرفت
کز رفتن او، ز چشمها خون میرفت
من در غم جان و، هر که را میدیدم
دل دل گویان، ز شهر بیرون میرفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
کز رفتن او، ز چشمها خون میرفت
من در غم جان و، هر که را میدیدم
دل دل گویان، ز شهر بیرون میرفت
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.