هوش مصنوعی: مردی دیوانه‌دل و برهنه از خداوند جبه‌ای محکم و خرمی مانند دیگران می‌خواهد. خداوند به او می‌گوید ده روز صبر کند تا جبه‌ای به او بدهد. پس از ده روز، مرد جبه‌ای پاره‌پاره و ژنده دریافت می‌کند و از خداوند می‌پرسد چرا چنین جبه‌ای به او داده است. خداوند پاسخ می‌دهد که در خزانه‌اش همه چیز سوخته و تنها این ژنده‌ها باقی مانده‌اند. مرد در نهایت به این نتیجه می‌رسد که کار با درگاه خداوند آسان نیست و باید خاک راه او شد.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد تا بتوان آن را به درستی درک کرد.

حکایت دیوانه‌ای برهنه که جبه‌ای ژنده به او بخشیدند

بود آن دیوانه دل برخاسته
برهنه می‌رفت و خلق آراسته

گفت یا رب جبهٔ ده محکمم
هم چو خلقان دگر کن خرمم

هاتقش آواز داد و گفت هین
آفتاب گرم دادم درنشین

گفت یا رب تا کیم داری عذاب
جبه‌ای نبود ترا به ز آفتاب

گفت رو ده روز دیگر صبرکن
تا ترا یک جبه بخشم بی‌سخن

چون بشد ده روز، مرد سوخته
جبه‌ای آورد بر هم دوخته

صد هزاران پاره بر وی بیش بود
زانک آن بخشنده بس درویش بود

مرد مجنون گفت ای دانای راز
ژنده‌ای بر دوختی زان روز باز

در خزانه‌ات جامها جمله بسوخت
کین همه ژنده همی بایست دوخت

صد هزاران ژنده بر هم دوختی
این چنین درزی ز که آموختی

کار آسان نیست با درگاه او
خاک می‌باید شدن در راه او

بس کسا کامد بدین درگه ز دور
گه بسوخت و گه فروخت از نار و نور

چون پس از عمری به مقصودی رسید
عین حسرت گشت و مقصودی ندید
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:حکایت شیخ نوقانی
گوهر بعدی:به کعبه رفتن رابعه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.