هوش مصنوعی: این متن به توصیف بتکده‌ای می‌پردازد که در آن بت‌های مختلف از مواد گوناگون ساخته شده‌اند و بت‌پرستان به عبادت آن‌ها مشغول هستند. سپس، فردی مخفیانه بت‌ها را می‌شکند و باعث می‌شود بت‌پرستان از اعتقادات خود دست بکشند. در پایان، بتکده ویران می‌شود و اثری از بت‌ها و بت‌پرستان باقی نمی‌ماند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم انتزاعی و انتقادی درباره مذهب و جامعه است که درک آن برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۱۱

یکی بتکده دیدم آنجا دگر
کز و شد جگرنات را خون جگر

بیکسوی لات و بیکسو منات
وز آن داغ بر سینه ی مؤمنات

ز سیم و ز سیماب و ار ریز و زر
ز مس، ز آهن و سرب، هر پیشه ور

چو شیطان باشکال روحانیان
بسی هیکل انگیخته در میان

تو گفتی شده جامه پوش از فلز
برهنه رقیبان این هفت دز

دگر اوستادان به نیرنگ و رنگ
بسی بت برآورده از عاج و سنگ

ز جزع و در و لعلشان ای عجب
بر آراسته چشم ودندان و لب

عجب تر که گویا و خندان شدند
همه رهزن هوشمندان شدند

تنی را بجان بار نگذاشتند
دریغا به تن جان اگر داشتند

عجم یافت حرمت ز بیت الصنم
بتان عرب شد نگون در حرم

بتان خطا و بتان چگل
ز غم دست بر سر، ز خوی پا بگل

ز اوثان، تهی گشت هندوستان؛
چو از خار و خس ساحت بوستان

بنام ایزد، اصنام آراسته
بآن دلفریبی که دل خواسته

تو گویی مه و مهر گرد سپهر
بشب ماه بودند و در روز مهر

بسرشان همه افسر نوذری
تراشیده ی تیشه ی آزری

چو نسرین معطر، برو دوششان
چو پروین منور، در گوششان

ز لعل و گهر، بسته طوق و کمر
نشسته سراسر بکرسی زر

بحیرت ز دیدارشان بت پرست
به اخلاص بر سینه بنهاده دست

ز زنارها گردن هر شمن
مطوق چو قمری بصحن چمن

بروز و بشب برهمن زادگان
بخدمت ستاده چو آزادگان

سحر بر نیاورده سر آفتاب
بخاکش ز خوی ریختندی گلاب

ز عنبرفشان، زلف هر ماهوش
در آن آستان گشته جاروب کش

مگر از نگاه بتی سنگدل
شد از بت پرستان یکی تنگدل

بپاخاست ناگه خلیلی نهان
بیاراست ز آن بت شکستن جهان

فرود آمد آن بتگده در زمان
شده بت پرستان ز بت بدگمان

نشانی در آنجا ز بالا و پست
نماند از بت و بتگر و بت پرست

شکستند بت، بت پرستان همه
نشستند هشیار، مستان همه

صنم ها بزیر صنم خانه ماند
چو گنجی که در کنج ویرانه ماند

شد آن گنج پنهان و منزل خراب
که با خضر کی گیردش گل در آب؟!

ز تعمیر دیوار، خود برده رنج
رساند پدر مردگان را بگنج
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۳۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.