۱۸۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۱ - حکایت

کهن ابلهی، نقشکی تازه بست
دو مصحف بیک جلد شیرازه بست!

یکی گفتش: ای سخره ی روزگار
که بودت در این کار آموزگار؟!

دو شه در یکی کشور، آشفتگی است
دو جان در یکی پیکر، این عقل کیست؟!

بپاسخ چنین گفت آن سست رای
کز امنیت آمد تهی این سرای

کنون نبود این کار و نبود شکی
که ماند یکی گر نماند یکی!
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲ - حکایت
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.