هوش مصنوعی: شاعر در این متن از رهایی از ننگ و نام و وابستگی به دنیا سخن می‌گوید و عشق و ارادت خود را به معشوق (که می‌تواند معنوی یا زمینی باشد) بیان می‌کند. او از اسارت در قفس دنیا می‌گوید و پیامی از بهشت قدس دارد. شاعر خود را غلام معشوق می‌داند و تنها لطف او را کافی می‌شمارد. در نهایت، از نیاز به ترک خود برای رسیدن به شادی دوست سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه در این شعر وجود دارد که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه بیشتری نیاز دارد. همچنین، برخی از اصطلاحات و استعاره‌ها ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

شمارهٔ ۲

بر سو کوی خرابات مقامیست مرا
نه غم ننگ و نه اندیشه ی نامیست مرا

میروم تا چه کند مکرکت باده فروش
نقد جانی بکف و حسرت جامیست مرا

ای اسیران قفس گوش بدارید فراز
با شما از چمن قدس پیامیست مرا

دام بگشایی و جز سوی تو نگشایم گام
که بپا از دل سودا زده دامیست مرا

با وجود تو دگر جای ملالت نبود
در همه دهر مگو غیر تو کامیست مرا

تو خداوند من و از تو همین لطفم بس
که مرا بینی و گویی که غلامیست مرا

ترک خود گیر اگرت هست سر دوست نشاط
که همین در دل غمدیده مقامیست مرا
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.