هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی و عاشقانه است که به موضوعاتی مانند عشق، خطاهای انسانی، مرگ، وفاداری و بیوفایی دنیا، و رابطهی انسان با معشوق (چه زمینی و چه الهی) میپردازد. شاعر از ناپایداری دنیا، غفلت انسان، و تسلیم شدن در برابر عشق سخن میگوید و در نهایت به بیثمر بودن تزویر و ریا اشاره میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آنها به بلوغ فکری نیاز دارد. همچنین، برخی از ابیات به موضوعاتی مانند مرگ و شهوت اشاره میکنند که برای مخاطبان جوانتر ممکن است سنگین یا نامفهوم باشد.
شمارهٔ ۱۱۵
دل از پی خطا شد و گامی خطا نکرد
جان پیرو هواشد و کامی روا نکرد
این عمر بی وفا مگرش خوی دوست بدار
کز ما گذشت غافل و رو بر قفا نکرد
آوخ که دست مرگ گریبان جان گرفت
این نفس شوخ دامن شهوت رها نکرد
نه دولتی بماند که از ما دریغ داشت
نه نعمتی گذاشت که بر ما عطا نکرد
مشکل که بنده فرق کند طاعت از گناه
چندان عطا بدید که گویی خطا نکرد
گر خاک تیغ روید و گر تیر باردابر
مرد و لای دوست حذر از بلا نکرد
توحید اگر طلب کنی از عشق جو که عقل
چون احولان تمیز یکی با دو تا نکرد
فردا سزد بآتش اگر سوزمش نشاط
این دل بروزگار من اکنون چها نکرد
راز ما خلوتیان بر سر بازار افتاد
پرده بگشا ز در خانه که دیوار افتاد
یار در خلوت ما بود بسد پرده نهان
پرده برداشت چواز خانه ببازار افتاد
آن خرامیدن دلجوی نگر بر لب جوی
سرو آن روز بدیدش که ز رفتار افتاد
غم ایام و لیالی ندهد راه بدل
هر که را کار بدان طره و رخسار افتاد
دیده دور از تو نیا سوددمی، خواب چسان
آید اکنون که بدیدار تواش کار افتاد
در خورشکر توام نیست بیانی چه زیان
که زبانم بلقای تو زگفتار افتاد
دام تزویر چه سازد دگر امروز نشاط
سبحه ای داشت که در خانه ی خمار افتاد
جان پیرو هواشد و کامی روا نکرد
این عمر بی وفا مگرش خوی دوست بدار
کز ما گذشت غافل و رو بر قفا نکرد
آوخ که دست مرگ گریبان جان گرفت
این نفس شوخ دامن شهوت رها نکرد
نه دولتی بماند که از ما دریغ داشت
نه نعمتی گذاشت که بر ما عطا نکرد
مشکل که بنده فرق کند طاعت از گناه
چندان عطا بدید که گویی خطا نکرد
گر خاک تیغ روید و گر تیر باردابر
مرد و لای دوست حذر از بلا نکرد
توحید اگر طلب کنی از عشق جو که عقل
چون احولان تمیز یکی با دو تا نکرد
فردا سزد بآتش اگر سوزمش نشاط
این دل بروزگار من اکنون چها نکرد
راز ما خلوتیان بر سر بازار افتاد
پرده بگشا ز در خانه که دیوار افتاد
یار در خلوت ما بود بسد پرده نهان
پرده برداشت چواز خانه ببازار افتاد
آن خرامیدن دلجوی نگر بر لب جوی
سرو آن روز بدیدش که ز رفتار افتاد
غم ایام و لیالی ندهد راه بدل
هر که را کار بدان طره و رخسار افتاد
دیده دور از تو نیا سوددمی، خواب چسان
آید اکنون که بدیدار تواش کار افتاد
در خورشکر توام نیست بیانی چه زیان
که زبانم بلقای تو زگفتار افتاد
دام تزویر چه سازد دگر امروز نشاط
سبحه ای داشت که در خانه ی خمار افتاد
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.