هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از بیاعتنایی به فصلها و طبیعت میگوید و بیان میکند که دیگر حسادتی به گلچین یا ترسی از باغبان ندارد. او از دوگانگی شادی و غم در زندگی سخن میگوید و این که چگونه میتواند خود را با هر یک وفق دهد. همچنین، از عشق و رازداری در آن صحبت میکند و این که با وجود سختیها، همچنان امیدوار است. در نهایت، شاعر از بیاعتنایی به دشمنان و حفظ راز با معشوق سخن میگوید.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که درک آنها ممکن است برای سنین پایینتر دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند عشق و رازداری نیاز به بلوغ فکری دارند.
شمارهٔ ۱۷۰
عجب نبود بگلشن جا اگر فصل خزان دارم
کنون نه رشک بر گلچین، نه باک از باغبان دارم
ز پی شادی و غم دارد غم و شادی چرا خود را
ز غم غمگین نمایم یا ز شادی شادمان دارم
حدیث عشق من افسانه شد در شهر و میباید
ز شرم عاشقی پیش تو درد دل نهان دارم
چه باکم از گرفتاری که صیادم درین گلشن
قفس بر شاخی آویزد که در وی آشیان دارم
ندارم غیر بادی در کف و خاری بپا باری
باین خوش کرده ام خاطر که جادر گلستان دارم
غم جان جهانم فارغ از جان و جهان دارد
تو پنداری که من اندیشه ی جان یا جهان دارم
نشاط از بیم دشمن تا بکی گیری کنار از ما
که باشد کو نداند با تو رازی در میان دارم
کنون نه رشک بر گلچین، نه باک از باغبان دارم
ز پی شادی و غم دارد غم و شادی چرا خود را
ز غم غمگین نمایم یا ز شادی شادمان دارم
حدیث عشق من افسانه شد در شهر و میباید
ز شرم عاشقی پیش تو درد دل نهان دارم
چه باکم از گرفتاری که صیادم درین گلشن
قفس بر شاخی آویزد که در وی آشیان دارم
ندارم غیر بادی در کف و خاری بپا باری
باین خوش کرده ام خاطر که جادر گلستان دارم
غم جان جهانم فارغ از جان و جهان دارد
تو پنداری که من اندیشه ی جان یا جهان دارم
نشاط از بیم دشمن تا بکی گیری کنار از ما
که باشد کو نداند با تو رازی در میان دارم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.