هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از حالتی بین هوشیاری و مستی سخن میگوید و از شکستن پیمان و پیمانه یاد میکند. او خود را در دشت رها شده میبیند و امیدوار است روزی دستی به یاریش برسد. شاعر در این بزم از خود بیخود شده و گویی خود را میپرستد. او به شاه جهان و لطف او امید بسته و از او میخواهد که دستگیرش شود.
رده سنی:
18+
مفاهیم عمیق عرفانی و استفاده از استعارههای پیچیده در متن، درک کامل آن را برای سنین پایینتر دشوار میسازد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند 'پرستش خود' و 'بین هوشیاری و مستی' نیاز به بلوغ فکری دارد.
شمارهٔ ۱۸۲
نه هشیارم توان گفتن نه مستم
که هم پیمانه هم پیمان شکستم
ز پا افکنده ام خود را در این دشت
مگر روزی رسد دستی بدستم
کرا تا سوی من افتد گذر باز
بسد امید در راهی نشستم
نمیدانم تویی یا من در این بزم
همی بینم که خود را می پرستم
تو خواهی بود و تو بودی تو هستی
نخواهم بود و نه بودم نه هستم
زیمن همت شاه جهان نیست
عجب گر زین جهان بینم که رستم
ز پا افتادگان را دستگیری
بگیر ای لطف شاهنشاه دستم
که هم پیمانه هم پیمان شکستم
ز پا افکنده ام خود را در این دشت
مگر روزی رسد دستی بدستم
کرا تا سوی من افتد گذر باز
بسد امید در راهی نشستم
نمیدانم تویی یا من در این بزم
همی بینم که خود را می پرستم
تو خواهی بود و تو بودی تو هستی
نخواهم بود و نه بودم نه هستم
زیمن همت شاه جهان نیست
عجب گر زین جهان بینم که رستم
ز پا افتادگان را دستگیری
بگیر ای لطف شاهنشاه دستم
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.