هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از رنج‌های عشق و فراق می‌گوید و بیان می‌کند که چگونه در این راه ناتوان شده است. او از تلاش‌های بی‌ثمر، امیدهای بربادرفته و تسلیم شدن در برابر عشق سخن می‌گوید. همچنین، به تضاد وجودی خود با معشوق و احساس بی‌کسی و بی‌نشانی اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که درک آن برای سنین پایین‌تر دشوار بوده و ممکن است مناسب نباشد.

شمارهٔ ۱۸۱

از بس گداختم ز غمت ناتوان شدم
تا آنچنان که کام تو بود آنچنان شدم

زان پیشتر که گل دمد از بوستان شدم
فارغ ز حادثات بهار و خزان شدم

گفتم بترک هستی و رستم ز عشق و عقل
آسوده هم ز دزد و هم از پاسبان شدم

سد بار جام زهر کشیدم بامتحان
لب تشنه باز بردر دیر مغان شدم

مسکین و دلفکار و تهی دست و شرمسار
با سد امید بر در این آستان شدم

تا عاقبت کجا بردم باد ازین دیار
اکنون چو گرد از پی این کاروان شدم

افکند عشق روز تواناییم به بند
ناصح چسان رهم که کنون ناتوان شدم

با او وجود من مثل نور و ظلمت است
او در کنارم آمد و من از میان شدم

در صید من طمع چه کنند این شکاریان
پیرم ولیک طعمه ی شیر جوان شدم

گفتم مگر نشانی از او جویم از کسی
از وی نشان نجستم و خود بی نشان شدم

چون کام دوست حاصل ازین شد چه غم نشاط
یکچند اگر بکام دل دشمنان شدم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.