هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد عشق و بی‌قراری روحی خود می‌گوید. او احساس می‌کند که نه درمانی برای دردش وجود دارد و نه کسی که رازهایش را با او در میان بگذارد. از نگاه دیگران به کفر و ایمانش بی‌تفاوت است و تنها در حیرت معشوق غرق شده است. طبیب نیز از درد او بی‌خبر است و درمانی نمی‌یابد. شاعر به عشق و زیبایی معشوق اشاره می‌کند و از ناتوانی در برابر جذبه‌های او سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات ادبی ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال دشوار باشد.

شمارهٔ ۱۸۴

نه در دل فکر درمانم نه در سر قصد سامانم
ز بیدردی بود دردم ز جمعیت پریشانم

طبیب آگه ز دردم نیست تا کوشد بدرمانم
حبیبی کو که بر وی عرضه دارم راز پنهانم

چه میپرسی دگر زاهد سراغ از کفر و ایمانم
نمی بینی که در آن زلف و آن رخسار حیرانم

از آن بر گشته مژگان گو اگر گویند از بختم
از آن زلف پریشان جو اگر جویند سامانم

زدستم گر بر آید بر سر آنم که تا دستم
بدامانش رسد سر بر نیارم از گریبانم

طبیب از درد میپرسد من از درمان درد اما
نه من آگاه از دردم نه او آگه ز درمانم

سر سامان من داری سرت کردم جدا زان در
بسر گر بایدم بردن نه سر باشد نه سامانم

به نیروی خرد جستم نبرد عشق و هم زاول
گریزان شد چو آمد کودکی نادان بمیدانم

کمان ز ابرو و تیر از غمزه دارد ناوک از مژگان
نشاط خسته ام ناصح نه رویین تن نه دستانم
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.