هوش مصنوعی: شاعر در این متن از اندوه و ناامیدی خود در جهان سخن می‌گوید. او از عشق و دل‌بستگی‌هایش می‌نالد و احساس می‌کند که در دشتی از غم گرفتار شده است. شاعر به دنبال راه نجات می‌گردد اما راهی نمی‌یابد. او از یاری و کرم دیگران طلب کمک می‌کند و امیدوار است که روزی از این وضعیت رهایی یابد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، بیان احساسات اندوه‌بار و ناامیدی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

شمارهٔ ۱۸۵

چند دارد دل از اندوه جهان نا شادم
عشق کو عشق که از دل بستاند دادم

آخر این ابر در این دشت ببارد روزی
آورد سیلی و از جا ببرد بنیادم

هر طرف میگذرم راه برون رفتن نیست
من ندانم که در این غمکده چون افتادم

چون پریشان نشود جان که بزلفی بستم
چه کند خون نشود دل که بلعلی دادم

پاس من دار که دل بر کرمت پیوستم
دست من گیر که سر بر قدمت بنهادم

تا بدامان که چون گرد نشینم روزی
حالیا رفت در این بادیه جان بر بادم

من بمقصد نبرم راه نشاط ار نکند
جذب این بادیه در هر قدمی امدادم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.