هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی و فلسفی است که به موضوعاتی مانند رهایی از هوس‌های دنیوی، عشق به معشوق حقیقی (خدا)، گذرایی دنیا و جاودانگی حق تعالی می‌پردازد. شاعر از رنج‌های زندگی، نادانی انسان‌ها و اهمیت رسیدن به معرفت و اخلاص سخن می‌گوید. همچنین، در بخش‌هایی به مدح و ستایش خداوند و پادشاه عادل زمانه پرداخته شده است.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کهن فارسی دارد. همچنین، برخی از اصطلاحات و استعاره‌های به‌کار رفته ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۱

هوا باد و هوس باران طمع خاک و خطر خضرا
در این گلشن زهی نادان که بندد دل گشاید پا

مرا از طرف این هامون نشد حاصل جز این کاکنون
به پا دارم بسی منت ز خار و بر سر از خارا

در این سودا اگر سودی بود در نیستی باشد
چه حاصل ها که رند از سبحه دارد زاهد از مینا

به شاخ گل به جام مل گشایی دست و بندی دل
یکی پیوسته با حارو یکی بشکسته از خارا

پی جانی که بسپاری چه داری باک از مردن
پی مالی که بگذاری چه آری دست بریغما

گذاری رنج بر یاران سپاری گنج بر ماران
طمع داری زهشیاران از این احسنت از آن اهلا

تو را بر گرد این خانه مثال از شمع و پروانه
تو را بر حرص این دانه قیاس از آب و استسقا

چو ره بر سیل بگشادی چه ویرانی چه آبادی
چو دل بر مرگ بنهادی چه بر خارا چه بر دیبا

نفس را ساز بستن بین بیا پای هوس بر بند
قفس را رخنه بر تن بین بیابال خرد بگشا

سراسر اهرمن وادی نهان از رهروان هادی
در این تاریک شب مشکل که جوید راه نابینا

دلی را کز هوس چندی به هر جانب پراکندی
روا باشد اگر بندی بدان دلدار جان بخشا

که بندد نقش تن از گل پس از تن بر نگارد دل
ز دل جان آورد حاصل ز جان جانان کند پیدا

ز جود او وجود تو به بود او نمود تو
هم او رب ودود تو حکیم و قدر و بینا

جز او فانی و از فانی نیندیشد مگر نادان
هم او باقی و از باقی نیاساید مگر دانا

به دل سلطان جانت بس مده دل بر رخ هر کس
مگر بر عارض لا بنگری از دیده ی الا

ز کثرت توشه برداری ره توحید بسپاری
ز کشورها گذر آری ولی حد ها نهی بر جا

معانی از صور خوانی نه معنی را صور دانی
به باقی بینی از فانی به عقبا بینی از دنیا

دگر بی دوست ننشینی چه در پیدا چه در پنهان
خلاف دوست نگزینی چه در سرا چه در ضرا

به سویش گر نظر داری چه در دیر و چه در مسجد
به کویش گر گذر آری چه با شیخ و چه باترسا

چو از قید هوس رستی چه سلطانی چه درویشی
چو دل با دوست پیوستی چه جا بلقا چه جا بلسا

چو کالا ایمن از دزدان چه در مخزن چه در هامون
چو کشتی ایمن از توفان چه بر ساحل چه در دریا

چرا مانی ز حق غافل نبینی کیف مدالظل
ببین در خسرو و عادل جهاندار و جهان آرا

فروغ سایه ی یزدان بر اقطار جهان تابان
مگو خورشید را پنهان چو بینی سایه نور افزا

شهنشاه جهان فتح علی شه آنکه رای او
فروزد بر خرد زان سان که تابد بر فلک بیضا

جهانداری که ذات او دلیل شرک و وحدت شد
یکی در مذهب نادان یکی در مشرب دانا

سخن آشفته از دهشت تو گوش اندوده با غفلت
حدیثی بس شگفت است این که در یابی حدیث ما

مگر چشم از غرص پوشی بگوش این نکته بنیوشی
پی فهم سخن کوشی نه در بیهوده گفتن ها

ز یک آب و هوا زادیم و راز ما ندانستی
زبان مرغ صحرائی نداند صخره ی صما

زبان از راز بیداران اگر کوته کنی شاید
شبی نغنوده بر آن در دمی ناسوده بر آن پا

تو را آلوده از فعل طبیعت جیب تا دامان
چه افشانی بپاکان آستین هم سوی خود بازآ

تنی کوشیده در محنت رخی پوشیده در ظلمت
دلی آغشته با شهوت سری سر گشته از سودا

دریغت ناید از آنان که تن پرورده اند از جان
سری با زحمت از سامان دلی در راحت از غوغا

دلا از طعن نادانان چه اندیشی ندیدستی
که مفلس از تهیدستی گذارد عیب بر کالا

ترا بر بال و پر از خود اگر آلایشی نبود
ز غوغای مگس طبعان چه داری باک ای عنقا

بفکری عاطل از اغراض و ذکری حاصل از اخلاص
دلی آسوده از احباب و جانی فارغ از اعدا

گهی از حمد یزدان جو بقای خسرو عادل
گهی از مدح سلطان گو ثنای خالق یکتا

یکی سلطان یکی یزدان یکی پیدا یکی پنهان
یکی عکس و یکی اصل و یکی لفظ و یکی معنا

ترا بس ز اول و آخر چه میجویی دگر بگذر
ازین اسماء نا موضوع ازین اشباح بی اشیا
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۳۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر بعدی:شمارهٔ ۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.