هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شخصی از فقر و درویشی خود شکایت می‌کند و ابراهیم ادهم به او پاسخ می‌دهد که فقر ارزشمند است و او آن را با جان خود خریده است. شخصیت اصلی شعر تأکید می‌کند که او قدر فقر را می‌داند و پادشاهی را برای آن ترک کرده است. در ادامه، شعر به افرادی اشاره می‌کند که با همت و فداکاری به مقامات بالایی رسیده‌اند و از دنیا و دین گذر کرده‌اند. در پایان، شعر خطاب به کسانی است که چنین همتی ندارند و از آنها خواسته می‌شود که دور شوند.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و اخلاقی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، استفاده از زبان شعر کلاسیک فارسی ممکن است برای افراد جوان‌تر چالش‌برانگیز باشد.

گفتگوی مردی درویش با ابراهیم ادهم دربارهٔ فقر

آن یکی دانم ز بی‌خویشی خویش
ناله می‌کردی ز درویشی خویش

گفتش ابرهیم ادهم ای پسر
فقر تو ارزان خریدستی مگر

مرد گفتش کاین سخن ناید به کار
کس خرد درویشی آنگه شرم‌دار

گفت من باری به جان بگزیده‌ام
پس به ملک عالمش بخریده‌ام

می‌خرم یک دم به صد عالم هنوز
زانک به می‌ارزدم هر دم هنوز

چون به ارزم یافتم من این متاع
پادشاهی را به کل کردم وداع

لاجرم من قدر می‌دانم، تو نه
شکر آن برخویش می‌خوانم، تو نه

اهل همت جان و دل درباختند
سالها با سوختن در ساختند

مرغ همتشان به حضرت شد قرین
هم ز دنیا در گذشت و هم ز دین

گر تو مرد این چنین همت نه‌ای
دور شو کاهل، ولی نعمت نه‌ای
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:حکایت پیرزنی که به ده کلاوه ریسمان خریدار یوسف شد
گوهر بعدی:گفتگوی شیخ غوری با سنجر
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.