۲۰۸ بار خوانده شده

بار غم بر دل و دل بر سر زلفش ترسم

بار غم بر دل و دل بر سر زلفش ترسم
که گرانی کند و بگسلد این رشته زهم

ای نسیم سحر آهسته بر آن زلف گذر
که زگستاخی تو سلسله ها خورد بهم

گر توانی رخش ای شام بپوشان در زلف
ورنه با طلعت او شب نشود در عالم

باز وسواس خرد راه بدل جست ای عشق
قدمی جانب ما غمزدگان نه ز کرم

تو نشینی و نشان باز نماند زانده
تو خرامی و اثر باز نماند از غم

دست بگشای و ببین دل پی دل بر سروت
پای بگذار و ببین جان پی جان زیر قدم

تو و آن ناز که بر جور فزایی ز نیاز
من و آن عجز که بر مهر فزایم ز ستم

ای که یک لحظه غمینت نتوانم دیدن
از چه یا رب نپسندی تو مرا جز باغم

با خیال تو بهر لحظه خیالیست مرا
او همی لیس و لا گوید و من کان نعم

چه غم انگیز نشاطی تو برون روز ز بساط
تا رسد گنجی بی رنج و نشاطی بی غم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:دل بدام زلف مشکین است باز
گوهر بعدی:دست خدا
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.