هوش مصنوعی:
در این متن، داستان یک دیوانه روایت میشود که توسط کودکان مورد آزار قرار میگیرد و به گوشهای از یک گلخن پناه میبرد. در آنجا، تگرگ از روزنی به داخل میبارد و دیوانه ابتدا آن را با سنگ اشتباه میگیرد و به تگرگ دشنام میدهد. اما پس از روشن شدن فضا، متوجه اشتباه خود میشود و از خدا طلب بخشش میکند. در پایان، متن به خواننده توصیه میکند که با دیوانگان و عاشقان مدارا کند و آنها را معذور بدارد.
رده سنی:
15+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و اخلاقی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از واژههایی مانند «دیوانه» و «دشنام» ممکن است نیاز به توضیح و تفسیر داشته باشد تا برای مخاطبان جوان مناسب شود.
حکایت دیوانهای که تگرگی بر سرش خورد و گمان برد کودکان بر سر او سنگ میزنند
بود آن دیوانه خون از دل چکان
زانک سنگ انداختندش کودکان
رفت آخر تا به کنج گلخنی
بود اندر کنج گلخن روزنی
شد از آن روزن تگرگی آشکار
بر سردیوانه آمد در نثار
چون تگرگ از سنگ مینشناخت باز
کرد بیهوده زبان خود دراز
داد دیوانه بسی دشنام زشت
کز چه اندازند بر من سنگ و خشت
تیره بود آن خانه افتادش گمان
کین مگر هم کودکانند این زمان
تا که از جایی دری بگشاد باد
روشنی در خانهٔ گلخن فتاد
باز دانست او تگرگ اینجا ز سنگ
دل شدش از دادن دشنام تنگ
گفت یا رب تیره بود این گلخنم
سهو کردم، هرچ گفتم آن منم
گر زند دیوانهٔ این شیوه لاف
تو مده از سرکشی با او مصاف
آنک اینجا مست لا یعقل بود
بیقرار و بی کس و بی دل بود
میگذارد عمر در ناکامیی
هر زمانش تازه بیآرامیی
تو زفان از شیوهٔ او دور دار
عاشق و دیوانه را معذوردار
گر نظر در سر بینوران کنی
جمله آن بی شک ز معذوران کنی
زانک سنگ انداختندش کودکان
رفت آخر تا به کنج گلخنی
بود اندر کنج گلخن روزنی
شد از آن روزن تگرگی آشکار
بر سردیوانه آمد در نثار
چون تگرگ از سنگ مینشناخت باز
کرد بیهوده زبان خود دراز
داد دیوانه بسی دشنام زشت
کز چه اندازند بر من سنگ و خشت
تیره بود آن خانه افتادش گمان
کین مگر هم کودکانند این زمان
تا که از جایی دری بگشاد باد
روشنی در خانهٔ گلخن فتاد
باز دانست او تگرگ اینجا ز سنگ
دل شدش از دادن دشنام تنگ
گفت یا رب تیره بود این گلخنم
سهو کردم، هرچ گفتم آن منم
گر زند دیوانهٔ این شیوه لاف
تو مده از سرکشی با او مصاف
آنک اینجا مست لا یعقل بود
بیقرار و بی کس و بی دل بود
میگذارد عمر در ناکامیی
هر زمانش تازه بیآرامیی
تو زفان از شیوهٔ او دور دار
عاشق و دیوانه را معذوردار
گر نظر در سر بینوران کنی
جمله آن بی شک ز معذوران کنی
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:قحطی مصر و مردن مردم و گفتهٔ مرد دیوانه
گوهر بعدی:گفتهٔ واسطی که گذارش بر گور جهودان افتاد
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.