۲۱۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۳

نغمه عشاق باشد در نوای عندلیب
نیست غیر از دیدن گل مدعای عندلیب

ساربان رنگ گلشن دارد آهنگ سفر
کی بود در محمل او جز درای عندلیب؟!

ترسم از الفتپرستی های ساز نغمه اش
کش خلد در پای گل خار از صدای عندلیب

بس که شد محنتکش شوق تماشاهای گل
گشته خم از بار غم قد دوتای عندلیب

عاشقان را ننگ باشد کسوت رنگ غرور
نیست غیر از خاکساری ها قبای عندلیب!

در حریم وصل دارد ناله از شب تا سحر
کس نمی داند چه باشد مدعای عندلیب!

پنبه غفلت بود شبنم به گوش رنگ گل
نشنود یک بار اکنون ماجرای عندلیب

هیچ از صحن چمن بیرون نمی آید مگر
پیچ و تاب ناله شد زنجیر پای عندلیب؟!

آنقدر دارد غرور رنگ و حسن خویشتن
کی شود آگاه گل از های های عندلیب؟!

می زند پروانسان خود را به شمع روی گل
اینقدر لازم بود بودن کرای عندلیب!

برفشان از شبنم اوراق گل در نبض او
جز گلاب وصل کی باشد دوای عندلیب؟!

داد این فتوا شبی پروانه شمع ادب
نیست کم از خون طغرل خونبهای عندلیب!
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.