۱۶۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۴۲

حجاب از رخ فکن دلبر که زارم
مرا مگذار اندر انتظارم

بگیر از روی ماهت برقع ناز
که دور از نور رخسارت به نارم

یکی سرگشته ام در دشت عشقت
ز تیر یک نگاهت دلفگارم

چنارآسا فروزم آتش از دل
ز سوز محنت و اندوه یارم

به جای شهد نوشم زهر غم را
میان اهل عالم خوار و زارم

الا ای شوخ بی پروا نگاهی
به سوی من نما امیدوارم!

ندانم باعث جبر و جفایت
به طغرل چیست ای زیبا نگارم؟!
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۴۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.