هوش مصنوعی: متن داستانی از یک مرد عرب را روایت می‌کند که در سرزمین عجم (ایران) با گروهی از قلندرها مواجه می‌شود. این قلندرها افرادی بی‌سر و بی‌تن، مست و بی‌خبر از دنیا هستند. مرد عرب تحت تأثیر آن‌ها قرار می‌گیرد و عقل و جان خود را از دست می‌دهد. او که قبلاً دارای مال و ثروت بود، همه چیز را از دست می‌دهد و به فردی بی‌ارزش تبدیل می‌شود. اطرافیانش از او می‌پرسند چه اتفاقی افتاده و او تنها می‌گوید که با قلندرها مواجه شده و دیگر چیزی نمی‌داند. در نهایت، مرد عرب در حالی که فقیر و تشنه‌جان است، به زندگی خود ادامه می‌دهد.
رده سنی: 18+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند از دست دادن عقل و جان و تبدیل شدن به فردی بی‌ارزش نیاز به تجربه و درک بیشتری از زندگی دارد.

حکایت عربی که در عجم افتاد و سر گذشت او با قلندران

در عجم افتاد خلقی از عرب
ماند از رسم عجم او در عجب

در نظاره می‌گذشت آن بی‌خبر
بر قلندر راه افتادش مگر

دید مشتی شنگ را، نه سر نه تن
هر دو عالم باخته بی یک سخن

جمله کم زن مهره دزد پاک بر
در پلیدی هریک از هم پاک تر

هر یکی را کردهٔ دزدی به دست
هیچ دردی ناچشیده جمله مست

چون بدید آن قوم را میلش فتاد
عقل و جان بر شارع سیلش فتاد

چون قلندریان چنانش یافتند
آب برده عقل و جانش یافتند

جمله گفتندش درآ ای هیچ کس
او درون شد بیش و کم این بود بس

کرد رندی مست از یک دردیش
محو شد از خویش و گم شد مردیش

مال و ملک و سیم و زر بودش بسی
برد ازو در یک ندب حالی کسی

رندی آمد دردی افزونش داد
وز قلندر عور سر بیرونش داد

مرد می‌شد همچنان تا با عرب
عور و مفلس، تشنه جان و خشک لب

اهل او گفتند بس آشفته‌ای
کو زر و سیمت، کجا تو خفته‌ای

سیم و زر شد، آمد آشفتن ترا
شوم بود این در عجم رفتن ترا

دزد راهت زد، کجا شد مال تو
شرح ده تا من بدانم حال تو

گفت می‌رفتم خرامان در رهی
اوفتاده بر قلندر ناگهی

هیچ دیگر می‌ندانم نیز من
سیم و زر رفت وشدم ناچیز من

گفت وصف این قلندر کن مرا
گفت وصف اینست و بس قال اندرا

مرد اعرابی فنایی مانده بود
زان همه قال اندرایی مانده بود

پای درنه یا سر خود گیر تو
جان ببر یا نه به جان بپذیر تو

گر تو بپذیری به جان اسرار عشق
جان فشانان سرکنی در کار عشق

جان فشانی و بمانی برهنه
ماندت قال اندرایی دربنه
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:حکایت مفلسی که عاشق ایاز شد و گفتگوی او با محمود
گوهر بعدی:حکایت عاشقی که قصد کشتن معشوق بیمار را کرد
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.