هوش مصنوعی: شاعر در این متن به بیان درد فراق و اشتیاق به معشوق می‌پردازد. او با استفاده از تصاویر زیبایی مانند نوبهار باغ جمال، سرو بوستان وصال، و گل خندان، زیبایی‌های معشوق را توصیف می‌کند. سپس از درد دوری و فراق می‌نالد و از معشوق می‌خواهد که بازگردد تا جان او را نجات دهد. شاعر تأکید می‌کند که بدون معشوق، زندگی برایش معنایی ندارد و عمرش به زوال می‌رود.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات به‌کاررفته در شعر نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد تا به‌درستی درک شود.

شمارهٔ ۳۲

کجائی ای رخ تو نوبهار باغ جمال
کجائی ای قد تو سرو بوستان وصال

کجائی ای گل خندان من دراین سرفصل
که باز بر گل خندان وزید باد شمال

ببین که سرو سهی از نسیم شد رقاص
نگر گه فاخته شد در چمن دگر قوال

کنون که ناله بلبل ز طرف گل برخاست
تنم ز درد فراق توشد زناله چو نال

بیاو جان ز تن من ببر که جانت فدا
بیا و خون دل من بخور که خونت حلال

ز جان ملول نگردد مگر که بی رخ تو
به جان تو که دلم بی رخت گرفته ملال

ز فرقت قد چون سرو تو شدم چوکمان
ز حسرت لب و دندان تو شدم چو خلال

به پرسش دل بیمار من خیال تو دوش
چو دید زار مرا خفته بر امید خیال

چو گفت هست دلت خوش، به زاریش گفتم
من از تو دور و دراین وقت خوشدلیست محال

کنون که لطف هوا اعتدال آن دارد
که ممکن است کز و جانور شود تمثال

تو جان جان منی در وفا روا نبود
که در غم تو رسد روز عمر من به زوال

ز بهر حفظ بقا چاره ای نمی دانم
اگر بماند هجران تو بدین منوال

که مدح خسرو پیوند عمرخویش کنم
که باد عمرش در خسروی هزاران سال
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.