هوش مصنوعی: شاعر در این متن از غم و اندوه ناشی از عشق و جدایی می‌گوید و بیان می‌کند که دلش از بند ملامت و سرزنش رها نمی‌شود. او اشاره می‌کند که دلش همچون ذره‌ای وابسته به عشق است و از آن جدا نمی‌گردد. همچنین، شاعر از ناتوانی خود در پارسایی و رهایی از بلا سخن می‌گوید و جهان را تنگ‌تر از غم عشق می‌داند.
رده سنی: 16+ متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و غم‌انگیز است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک یا مناسب نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم پیچیده‌ی ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۳۷

غم از دلم به جدائی جدا نمی گردد
دلم ز بند ملامت رها نمی گردد

دل مرا ز غم عشق سرزنش مکنید
که دل به سرزنش از عشق وا نمی گردد

چو ذره ئیست دل من هوا پرست از مهر
که ذره ای ز هوائی جدا نمی گردد

چگونه من به تن خویش پارسا گردم
که پادشاه تنم پارسا نمی گردد

دلم به گرد بلاگشت و مبتلا شد او
چه خوش دلی که به گرد بلا نمی گردد

مگر که بر غم او تنگ شد جهان فراخ
که جز به گرد دل تنگ ما نمی گردد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.