هوش مصنوعی: این شعر بیانگر درد و رنج عشق نافرجام است. شاعر از دل‌سوختگی و غم عشق می‌گوید، جایی که دلش به او اجازه نمی‌دهد از عشق دست بکشد، حتی اگر خودش نخواهد. او از گرمای عشق و سوزش درونی می‌نالد و آرزو می‌کند کاش دلش چنین گرمایی نداشت. شاعر از تنهایی و انزوای خود در میان شادی‌های دیگران می‌گوید و اینکه حتی در بزم شادمانی نیز دلش گشوده نمی‌شود. او تأکید می‌کند که هرچند ادعای عاشقی ندارد، اما دلش همواره در جستجوی عشق و مهر است. اشک‌های خونین و رازداری عشقش نیز از دیگر مضامین این شعر است.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از تصاویر شعری مانند 'اشک خونین' و 'دل‌سوختگی' ممکن است برای سنین پایین سنگین باشد.

شمارهٔ ۳۸

سر آن ندارد این دل که ز عشق سر ندارد
سر عشق می نگیرد به خودم نمی گذارد

چو تنوره ئیست ز آتش تن من ز گرمی دل
خنک آن تنی ست باری که دلی چنین ندارد

اگر از سر هوائی نفسی زنم به شادی
دل غم پرست بر من همه شادئی سرآرد

من و مجلس غم اکنون که ز بزم شادمانی
نه دلم همی گشاید نه میم همی گوارد

سر عاشقی ندارم به خدا ولیکن این دل
همه راه عشق پوید همه تخم مهر کارد

جگرم گداخت وآمد ز ره دو دیده بیرون
چکند دو دیده اکنون که سرشک خون نبارد

چکنم که راز عشقت ز کسی نهفته دارم
که سرشک خون به سرخی همه بر رخم نگارد

نفسی که می شمارم ز شمار زندگی نیست
به چنین صفت مرا خود که ز زندگان شمارد

چه امید در تو بندد تن و جان و من چو چشمت
لطفی نمی نماید نظری نمی گمارد

ز تو چشم حقگذاری دل بنده خود ندارد
که تو خود دلی نداری که حق کسی گذارد
وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.