۱۶۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۱

ز عشقت سینه پر سوز دارم
دلی از درد مهرت روز دارم

ز درد و حسرت وصل تو در دل
هزاران ناوک دلسوز دارم

چرا شمع طرب نفروزم از جان
که یاری چون تو جان افروز دارم

دو چشم از هجرت ای باغ بهاری
بسان ابر در نوروز دارم

شبی در وصل تو پیروزیم نیست
اگر چه طالعی پیروز دارم

چو از تو برنخوردم تا به امروز
پس امید کدامین روز دارم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.