هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از درد عشق و جدایی مینالد و بیان میکند که نه وصل یار به او پناه میدهد و نه غم فراق از راهش برمیخیزد. او هر روز بیشتر در عذاب است و از غم یار رنج میبرد. شاعر خود را مانند مور یا کوهی کوچک توصیف میکند که در آتش سینه میسوزد و در اشک چشمهایش شناور است. آههایش آسمان را تیره میکند و گاه شعلهور میشود تا شب سیاه را روشن کند. او تنها دعوی دوستی دارد و این را تنها گناه خود میداند.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانه و غمانگیز است که درک آن نیاز به بلوغ عاطفی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیههای پیچیده ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد.
شمارهٔ ۶۰
نه وصل تو می دهد پناهم
نه برخیزد غمت ز راهم
هر روز تو در جفا فزائی
هر لحظه من از غمت بکاهم
گرماه بدم کنون چو مورم
ور کوه بدم کنون چو کاهم
از آتش سینه در گدازم
وز آب دو دیده در شنا هم
آئینه چرخ زنگ گیرد
هر نیم شبی ز دود آهم
گه شعله آه اتشینم
روشن دارد شب سیاهم
گه روز سپید تیره گردد
از دود و نفیر صبحگاهم
کام از تو نجویم از که جویم
داد از تو نخواهم از که خواهم
جز دعوی دوستی چه کردم
خود نیست مگر جز این گناهم
نه برخیزد غمت ز راهم
هر روز تو در جفا فزائی
هر لحظه من از غمت بکاهم
گرماه بدم کنون چو مورم
ور کوه بدم کنون چو کاهم
از آتش سینه در گدازم
وز آب دو دیده در شنا هم
آئینه چرخ زنگ گیرد
هر نیم شبی ز دود آهم
گه شعله آه اتشینم
روشن دارد شب سیاهم
گه روز سپید تیره گردد
از دود و نفیر صبحگاهم
کام از تو نجویم از که جویم
داد از تو نخواهم از که خواهم
جز دعوی دوستی چه کردم
خود نیست مگر جز این گناهم
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.