۱۷۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۷

امید از وصل تو نتوان بریدن
کمان عشق تو نتوان کشیدن

مرا روزی شود وصل تو لیکن
ندانم کی به من خواهد رسیدن

یقینم کز چنان شیرین زبانی
جواب تلخ می باید شنیدن

روا نبود ز من جستن جدائی
خطا باشد ز تو دوری گزیدن

ازین سربازتر عاشق نیابی
ازین بیچاره سر وز تو بریدن

یکی بوسه بده گر می توانی
تن و جانی به یک بوسه خریدن

وفای تو زمن می نگسلد مهر
وصال تو زمن تا کی رمیدن

به دوری راضیم از تو که چشمم
ندارد طاقت روی تو دیدن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.