۲۰۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵

سه روز رفت کز آسیب مرگ آن دلبر
مرا جگر زره دیدگان بپالوده ست

از آن زمان که رخش زیر خاک بنهفته ست
دلم ز رنج تفکر دمی نیاسوده ست

که آن دو لاله رویش چگونه پژمرده ست
که آن دو نرگس مستش چگونه بغنوده ست

چو تربتش به گل اندوده شد فلک می گفت
که آفتاب به گل هیچکس نیندوده ست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.