۱۹۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶

در عهد سخات کس نگوید
کآوازه حاتمی و معنی ست

کس نیست در این زمانه امروز
کورا به عنایتت طمع نیست

درذمت همت تو فرض است
دلداری هر که زاهل معنی ست

از تو ما را شکایتی ست لطیف
وان نه از تست از زمانه ماست

این چه می بود کم فرستادی
که همه شهر پرفسانه ماست

اگر آن را شراب باید خواند
چاه ما پس شرابخانه ماست

سراج الدین غصنی دام فضله
چراغی نیست بل نور الهیست

ز مه تا ماهی او را مستفیدند
که صیت فضلش از مه تا به ماهیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.