هوش مصنوعی: شاعر در این متن از رنج‌ها و ناکامی‌های خود در زندگی می‌گوید. او از بی‌وفایی مردم، درد و رنج‌های عاطفی، و ناامیدی از دنیای فریبنده سخن می‌راند. احساس تنهایی، خیانت، و بی‌عدالتی در این شعر به وضوح دیده می‌شود. شاعر از روزگار و مردم ناراضی است و آرزو می‌کند که از شر این شرایط رها شود.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عمیق عاطفی و اجتماعی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب است. همچنین، برخی از مفاهیم مانند ناامیدی، انتقاد از جامعه، و مفاهیم عرفانی ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد.

شمارهٔ ۵۵

ز چشم از دل خویش خونت خوردم
ازان با غم جفت و از کام فردم

ازین چشم و دل آب و رنگی ندیدم
به جز اشک خونین و رخسار زردم

چو با مردم چشم خود برنتابم
روا نیست با دیو مردم نبردم

ز خون مردم چشم من در شنا باد
که با مردم آشنا روی کردم

ز نامردمان چشم راحت چه دارم
که از مردم چشم خود هم به دردم

در این قحط مردم به نیرنگ و مردی
گر از مردمی رنگ دیدم نه مردم

به عمری ددی و اژدهائی نبینم
ز مردم شب و روز بی خواب و خوردم

ز بیداد این هفت و این چار دایم
چو بر آتش آبم چو بر باد گردم

ز چرخ دغا باز و دهر مقامر
زیانکار و مغبون و بیهوده گردم

دلم سرد شد این سر و موی چون برف
از آنست همواره این باد سردم

ز خار و خسان چشم نرمی چه دارم
که در چشم و دل همچو خار است وردم

ازین خوان پرجیفه روزی مبادم
به جز آنکه باشد از آن ناگذردم

ز نانش به غیر از ملامت چه دیدم
ز خوانش برون از ندامت چه خوردم

خدایا چو هر خودپرستیم مگذار
که گرد سگ نفس اماره گردم

ازین بد حریفم نگهدار چندانک
بساطی که گسترده شد درنوردم
وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.