۵۴۲ بار خوانده شده

پاسخ عزیزی به سالات پروردگار در روز حشر

آن عزیزی گفت فردا ذوالجلال
گر کند در دشت حشر از من سؤال

کای فرو مانده چه آوردی ز راه
گویم از زندان چه آرند ای اله

غرق ادبارم ز زندان آمده
پای و سر گم کرده حیران آمده

باد در کف خاک درگاه توم
بنده و زندانی راه توم

روی آن دارد که نفروشی مرا
خلعتی از فضل درپوشی مرا

زین همه آلودگی پاکم بری
در مسلمانی فرو خاکم بری

چون نهان گردد تنم در خاک و خشت
بگذری از هرچ کردم خوب و زشت

آفریدن رایگانم چون رواست
رایگانم گر بیامرزی سزاست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:حکایت ابوسعید مهنه با مستی که به در خانقاه او آمد
گوهر بعدی:گفتار نظام الملک در حال نزع
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.