هوش مصنوعی: در این متن، مردی مست و گریان وارد خانقاه می‌شود و شیخ از او می‌پرسد که چرا اینگونه است. مرد مست پاسخ می‌دهد که شیخ نمی‌تواند به او کمک کند و تنها خداوند است که می‌تواند او را نجات دهد. شیخ از درد و رنج مرد متأثر می‌شود و به درگاه خداوند التماس می‌کند تا او را نجات دهد. مرد از وضعیت خود در زندان زندگی و رنج‌هایش می‌گوید و از خداوند طلب عفو و رهایی می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و معنوی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، موضوعاتی مانند رنج، زندان و التماس به درگاه خداوند نیاز به بلوغ فکری و عاطفی دارد که معمولاً در سنین بالاتر وجود دارد.

حکایت ابوسعید مهنه با مستی که به در خانقاه او آمد

بوسعید مهنه با مردان راه
بود روزی در میان خانقاه

مستی آمد اشک ریزان بی‌قرار
تا دران خانقاه آشفته‌وار

پرده از ناسازگاری بازکرد
گریه و بدمستیی آغازکرد

شیخ کو را دید آمد در برش
ایستاد از روی شفقت بر سرش

گفت هان ای مست اینجا کم ستیز
از چه می‌باشی، به من ده دست و خیز

مست گفت ای حق تعالی یار تو
نیست شیخا دست‌گیری کار تو

تو سر خود گیر و رفتی مردوار
سر فرورفته مرا با او گذار

گر ز هر کس دست‌گیری آمدی
مور در صدر امیری آمدی

دست‌گیری نیست کار تو، برو
نیستم من در شمار تو برو

شیخ در خاک اوفتاد از درد او
سرخ گشت از اشک روی زرد او

ای همه تو ناگزیر من تو باش
اوفتادم دست گیر من تو باش

مانده‌ام در چاه زندان پای بست
در چنین چاهم که گیرد جز تو دست

هم تن زندانیم آلوده شد
هم دل محنت کشم فرسوده شد

گرچه بس آلوده در راه آمدم
عفو کن کز حبس وز چاه آمدم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:سال پیری راهبر از روحانیانی که نقد از هم می‌ربودند
گوهر بعدی:پاسخ عزیزی به سالات پروردگار در روز حشر
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.