هوش مصنوعی:
این متن شعری است که با استفاده از تصاویر و استعارههای غنی، تشنگی و عطش را در ابعاد مختلف توصیف میکند. شاعر از تشنگی زمین، آسمان، دشمنان، و حتی شخصیتهای اساطیری سخن میگوید و آن را با عطش عشق، عدالت، و کمال پیوند میزند. همچنین، از عناصری مانند آب، خون، خاک، و آتش برای تقویت مفاهیم استفاده شده است.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی، فلسفی و اساطیری است که درک آن به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعارههای پیچیده و واژگان سنگین ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
شمارهٔ ۸۷
ای به بوسیدن خاک در چرخ آسایت
جویبار فلک و اخضر گردون تشنه
تیغ سیراب تر سبز تو با آنهمه آب
روز و شب هست به خون یا به شبیخون تشنه
تشنه شربت مرگ است عدو تا تیغت
از جگر تافتگی هست به هر خون تشنه
ز آتش صولت تو باد تهمتن رفته
زآب انصاف تو در خاک فریدون تشنه
به تولای درت بخت همایون مشتاق
به تمنای رخت طایر میمون تشنه
تو چو موسی شده بر عز تجلی واله
خصم خوارت شده در خاک چو قارون تشنه
بر کمال هنرت عق سکندر عاشق
به زلال سخنت جان فلاطون تشنه
حاسدت هست چو مستسقی بر ساحل آز
اندرون آب تبه گشته و بیرون تشنه
بنده را لهجه نظمی است که با لهجه او
شد به آب سخنش لولو مکنون تشنه
خانه چشم مرا آب ز سر شد ز پری
وانگهی مردم او بی رخ تو چون تشنه
به فسون جهد نمایم که کنم در خوابش
نشود آری در خواب به افسون تشنه
غرق سیلاب دو چشمان نیمی با لب خشک
گر به خونم نشدی اختر وارون تشنه
لب من تشنه بوسیدن خاک در تست
چون به آب لب لیلی لب مجنون تشنه
در چنین وقتی کآید گل میگون شراب
وه که چونم به دمی زان می گلگون تشنه
سوسماران همه را چشمه حیوان مشرب
از قضا دان که بود ماهی ذوالنون تشنه
خوان انعام تو گسترده و من گرسنه تر
همچو ملاح بود بر لب جیحون تشنه
جویبار فلک و اخضر گردون تشنه
تیغ سیراب تر سبز تو با آنهمه آب
روز و شب هست به خون یا به شبیخون تشنه
تشنه شربت مرگ است عدو تا تیغت
از جگر تافتگی هست به هر خون تشنه
ز آتش صولت تو باد تهمتن رفته
زآب انصاف تو در خاک فریدون تشنه
به تولای درت بخت همایون مشتاق
به تمنای رخت طایر میمون تشنه
تو چو موسی شده بر عز تجلی واله
خصم خوارت شده در خاک چو قارون تشنه
بر کمال هنرت عق سکندر عاشق
به زلال سخنت جان فلاطون تشنه
حاسدت هست چو مستسقی بر ساحل آز
اندرون آب تبه گشته و بیرون تشنه
بنده را لهجه نظمی است که با لهجه او
شد به آب سخنش لولو مکنون تشنه
خانه چشم مرا آب ز سر شد ز پری
وانگهی مردم او بی رخ تو چون تشنه
به فسون جهد نمایم که کنم در خوابش
نشود آری در خواب به افسون تشنه
غرق سیلاب دو چشمان نیمی با لب خشک
گر به خونم نشدی اختر وارون تشنه
لب من تشنه بوسیدن خاک در تست
چون به آب لب لیلی لب مجنون تشنه
در چنین وقتی کآید گل میگون شراب
وه که چونم به دمی زان می گلگون تشنه
سوسماران همه را چشمه حیوان مشرب
از قضا دان که بود ماهی ذوالنون تشنه
خوان انعام تو گسترده و من گرسنه تر
همچو ملاح بود بر لب جیحون تشنه
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۲۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.