۱۷۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۳

ای در گله جهان ز عدلت
گرگ آمده پاسبان لاشه

درظل همای رایتت شد
گنجشک هم آشیان باشه

ماراست یکی حدیث باقی
چون در تن ماجری حشاشه

من بنده نیم از آن صحابه
کز من ببرد سبق عکاشه

خون دل خود چکیده وانگاه
محبوس بمانده در رشاشه

در باغ به جای گل نشسته
در فصل بهار خار و خاشه

لیکن نسزد مکاس گرد کردن
در وقت کسادی قماشه
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.