۲۰۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۲

ز لفظ خواجه دنیی نصیر ملت و دین
که باد صد یک عمرش نهایت پیری

شنیده ام ز دو پیر و جوان که کرد انشاء
دو نظم خوب به شکر و شکایت پیری

یکی ز گفته پیری که بد همه سخنش
دریغ و درد شباب از نکابت پیری

دیگر زقول جوانی به عمر خود نازان
بدان امید که یابد ولایت پیری

حدیث آن زفتور قوی و ضعف مزاج
همه مذمت شیب و حمایت پیری

کلام این ز سر نخوت و غرور شباب
همه محامد شیب و عنایت پیری

جوان کجا شد تا حال من نظاره کند
که من چه می کشم اندر بدایت پیری

اگر نکایت پیری در او رسیده بدی
دگر به خیر نکردی حکایت پیری

بدایتش نتوانم نمودن از سختی
مگر که غایت سختی ست غایت پیری

تو کدخدای تنی ای جوان سرایت تن
برون کند ز سرایت سرایت پیری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.