۱۷۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۶

پناه و قدوه آفاق مجد دولت و دین
که نیست در همه عالم چو تو سخندانی

ز رای روشن تو لمعه ای و خورشیدی
ز جام خاطر تو جرعه ای و سحبانی

به فضل و دانش و تدبیر آصف دگری
به حلم و حکمت و دین پروری سلیمانی

کمال و فضل ترا وصف چون توانم گفت
که فضل و جود ترا نیست هیچ پایانی

خدایگانا تا من شنیده ام شعرت
چه جای شعر وحیی چنانکه فرقانی

ز ذوق و لذت الفاظ تو چنان شده ام
که مانده ام به تعجب بسان حیرانی

چه چاره چونکه سعادت نمی دهد یاری
که من نویسم از اشعار خواجه دیوانی

اگر چه حد رهی نیست لیک می گوید
مرا به خط خدای آرزوست دیوانی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.