هوش مصنوعی: حبیب، پسری که در کودکی بدشانس بود، در منطقه بطحا زندگی می‌کرد. روزی از شهر خارج شد و با سوارکاری روبه‌رو شد که سر بریده‌ای به اسبش آویخته بود و خون‌آلود بود. حبیب با دیدن سر بریده، پدرش را شناخت و گریه کرد. سپس سنگی برداشت و سوار را کشت. بعد، سر پدرش را برداشت و با عطرها شست‌وشو داد و دفن کرد. او برای زنده شدن پدرش سوگواری کرد و از خداوند سپاسگزاری نمود.
رده سنی: 15+ متن دارای صحنه‌های خشونت‌آمیز (کشته شدن سوار و سر بریده) و موضوعات عاطفی سنگین (سوگواری برای پدر) است که برای کودکان مناسب نیست. همچنین، مفاهیم اخلاقی و مذهبی آن برای درک بهتر، نیاز به بلوغ فکری دارد.

بخش ۳۲ - کشتن پسر جناب حبیب ابن مظاهر حامل سر پدر را در دروازه ی مکه

شنیدم یکی پور بودش حبیب
که درکودکمی بدسعادت نصیب

به بطحا زمین اندرون جای داشت
قدم روزی از شهر بیرون گذاشت

براو بر به ناگه سواری گذشت
که تازان همی آمد از پهندشت

سری بربه فتراکش آویخته
به خونش بر باره آمیخته

چو لختی بدان پاک سر بنگریست
سرباب خود را بدید و گریست

یکی سنگ سخت اززمین برگرفت
عنان سمند ستمگر گرفت

بدان سنگ بشکافت مغز سوار
بیفکندش از باره ی راهوار

بیاورد از آن پس سرباب پیر
بشستش به مشک و گلاب وعبیر

به خاکش نهان کرد و شد مویه گر
همی تا که بد زنده بهر پدر

به فرخ حبیب از جهان آفرین
زاندازه بیرون رساد آفرین
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۳۱ - در ذکر مبارزت و شهادت جناب حبیب ابن مظاهر اسدی رحمه الله
گوهر بعدی:بخش ۳۳ - درذکر مبارزت و شهادت جون آزاد کرده ی اباذر علیه السلام
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.