هوش مصنوعی: این متن داستان غارب، یک جنگجوی وفادار و شجاع را روایت می‌کند که از ترکان نسب داشت و بنده‌ای از شهنشاه بود. او با اجازه گرفتن از سیدالساجدین (ع) به میدان جنگ رفت و با شجاعت بسیار جنگید تا اینکه در نهایت کشته شد. شهنشاه بر بالین او حاضر شد و او را گرامی داشت. غارب قبل از مرگ، رضایت بانوان و اذن جنگ را گرفته بود و با افتخار جان سپرد.
رده سنی: 15+ این متن دارای مضامین حماسی و جنگ‌آورانه است و ممکن است صحنه‌های خشونت‌آمیز داشته باشد که برای کودکان مناسب نیست. همچنین، درک مفاهیم وفاداری، شجاعت و فداکاری نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد که معمولاً در نوجوانان و بزرگسالان یافت می‌شود.

بخش ۳۸ - در ذکر مبارزت و شهادت جناب غلام غلام ترک حضرت سید الساجدین

پس از آن نوبت به غارب رسید
که بودش دل شیر و دیدار شید

زترکان نسب داشت آن راد مرد
یکی بنده بود از شهنشاه فرد

کتاب خدارا به خوشترسرود
زبر خواندی آنسان که شایسته بود

ببخشیده بودش شهنشاه دین
به فرزند خود سیدالساجدین (ع)

چو دید آن گزین بنده از کوفیان
همی بر سپاه شه آمد زیان

بگفتا به شه کای خداوندگار
مرابخش دستوری کار زار

خداوند گفتا بدو کای غلام
یکی زی سراپرده کار زار

خداوند گفتا بدوکای غلام
یکی زی سراپرده بردار گام

اجازت ز فرزند من بازجوی
که هستی کنون بنده ی خاص اوی

روان گشت آن مرد فرخنده کیش
به سوی خداوند بیمار خویش

بزد شاه را بوسه بردست و پای
بدو گفت کای دارو رهنمای

مرا شاه فرمود کایم کنون
به سوی تو با دیده ی پرزخون

بخواهم زتو فرصت کارزار
که جان را کنم درره شه نثار

شه ناتوان سوی او بنگریست
همی بر وفاداری او گریست

بدو گفت آزادی ای سرفراز
به میدان چو آزاد مردان بتاز

برو رخصت از پرده گی ها بخواه
وزان پس بچم سوی آوردگاه

غلام این چو بشنید سوی حرم
روان گشت افسرده و دل دژم

چو آمد به نزدیک پرده سرای
به کش کرده دست ایستاده به پای

بگفتا که ای بانوان حجاز
زمان نبرد من آمد فراز

ببخشید اگر سر زد از من گناه
به جان و سر شاه گیتی پناه

ز گفتار آن بنده ی با وفا
خروش آمد از عترت مصطفی

سپس یافت دستوری از بانوان
به سوی شهنشاه دین شد روان

به زاری ز شه اذن میدان گرفت
ره جنگ چون راد مردان گرفت

بیازید خندان لب وشاد خوار
به مردانه گی دشنه ی آبدار

بسی خواجه گان را ستایش نمود
پس آنگه به پیگار بازو گشود

چو آگاه شد سیدالساجدین
که او جنگ جوید به میدان کین

بفرمود تا دامن بارگاه
بیافراشتند از برچشم شاه

همی کرد از آن تیغبازی شگفت
بدو هر زمان آفرین درگرفت

سرافراز غارب چو با کوفیان
در آویخت چون شرزه شیر ژیان

بسی کرد کوشش بس افکند مرد
به گردون بر آورد بس تیره گرد

چو فرجام اوبود جانباختن
به گلزار خلد برین تاختن

در افتاد از پا به تیغ سپاه
به بالین اوباره گی تاخت شاه

سرش برگرفت وبه زانو نهاد
فروزنده رخ بر رخ اونهاد

جهان بین به شه برگشودآن غلام
بی اندازه دادش درود و سلام

سپس شادمان جان به جانان سپرد
به خرم جنان زین جهان رخت برد
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۳۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۳۷ - درذکر مبارزت و شهادت عبدالرحمن بن عروه وعبدالله غفاری رحمهما الله
گوهر بعدی:بخش ۳۹ - در خاتمه کار اصحاب امام و آغاز شهادت جوانان بنی هاشم وستایش آن بزرگواران
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.