۱۸۹ بار خوانده شده

بخش ۱۵ - بی حیایی شمر بیدادگر سبط پیغمبر

مگر آنکه بیعت به دارای شام
ببندی و دانیش برخود امام

وگرنه مپیچان دگر کار را
شو آماده با خصم پیکار را

چو گفتار او را شهنشه شنید
بدو بر خروشید و گفت: ای پلید

گمانتان زکشتن مرا هست باک
نترسم بجز از خداوند پاک

دل شیر کوشنده ی ذوالمنن
بود در میان دو پهلوی من

روان نبی آن خداوند پاک
مرا خفته در پیکر تابناک

چو خواهم که قدرت نمایی کنم
همه کرده ی کبریایی کنم

بود تا که پیمان ستانم به مشت
نبیند کس از من به پیگار، پشت

بود تا به کف قبضه ی ذوالفقار
نخواهم ز بدخواه دین زینهار

نشاید خداوند را بنده گی
شه دین کجا و پرستنده گی؟

تفو پور مرجانه ی زشت کیش
که خداوند مرا پیرو شاه خویش

مرا تا که درکالبد هست جان
نباشم درین کار همداستان

چو این دید بن سعد تاریک هوش
زلشگر جدا گشت و برزد خروش

بگفتا: که بازاده ی بوتراب
نکو نیست دیگر سوال و جواب

ببارید بر پیکر او خدنگ
میارید بر کشتن او درنگ

هزاری سه پنج از سپاه شریر
به زه بر نهادند پرنده تیر

چو نمرود حق را نشان ساختند
به یکره رها از کمان ساختند

از آن تیر باران نیامد گزند
بدان شاه کافرکش دیوبند

فرو ماند اهریمن اندر شگفت
زکار شه اندازه ها برگرفت

دگر ره ز نو چاره ای ساز کرد
سران را به سوی خود آواز کرد

از ایشان سواری که بد رزمخواه
یکایک فرستاد زی رزم شاه

به یک زخم آن قدرت کردگار
برآوردی از جان هر یک دمار

چو زیشان بسی خفت برخون و خاک
سپه را بشد زهره از بیم چاک

شهنشه از ایشان همی خواست مرد
نمی کرد کس آرزوی نبرد

چو دیگر نیامد کسی رزمخواه
بزد شاه دین خوش را برسپاه

تو گفتی که در پیکر ذوالجناح
چو باز دمنده بر آمد جناح
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۴ - بیاد آوردن امام انام سواری خویش را بردوش پیغمبر برا ی اتمام حجت
گوهر بعدی:بخش ۱۶ - پاکشیدن سپاه کوفه و شام از مبارزات امام
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.