هوش مصنوعی:
این متن روایتگر صحنههای غمانگیز واقعه کربلا و مصائب امام حسین (ع) و یارانش است. در بخشی از آن، سپهداران کفر به میدان آمده و به کشتار یاران امام پرداختهاند. سپس حضرت زینب (س) با شجاعت و بردباری به مقابله با دشمنان برمیخیزد و آنها را تهدید میکند. در ادامه، صحنههای جانگداز شهادت امام حسین (ع) و سوگواری حضرت زینب (س) توصیف شده است. متن با بیان درد و رنج اهل بیت (ع) و اسارت آنها به پایان میرسد.
رده سنی:
15+
این متن حاوی صحنههای خشونتآمیز و غمانگیز است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان زیر 15 سال نامناسب باشد. همچنین، درک کامل مفاهیم عمیق مذهبی و تاریخی آن نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.
بخش ۶۳ - وقایع روز یازدهم و بردن اهل بیت عصمت را به قتلگاه و چگونگی آن مصیبت جانکاه
سپهدار کفر اندر آمد به دشت
به هرسوی آن سوی پهنه، یکسر بگشت
ز یاران خود هر کجا کشته دید
یکایک یه یکسوی میدان کشید
بشوییدشان زآب و پوشاند برد
نه برخاک بردست آتش سپرد
ولیکن تن شاه و یاران اوی
بماندند برخاک بی شستشوی
بدی آب غسلش همان خون پاک
کفن نعل اسبان و کفور، خاک
پس آنگاه گفتا به بند ستم
ببستند بازوی اهل حرم
نمودند پس ساربانان قطار
شترهای بی پوشش و بی مهار
که سازند آن بیکسان را سوار
چو زینگونه دخت علی (ع) دیدکار
بفرمود با مردم کفر کیش
که یکسر بمانید بر جای خویش
به نزدیک ما کس نیارد گذار
که ما خود نماییم خود را سوار
وگرنه بگویم شما را تمام
نهنگ زمین اندر آرد به کام
چو من بردباری به یکسو، نهم
به گردون گردنده، فرمان دهم
ببارد شما را به سر، سنگها
گریزد روانتان به فرسنگها
نماند کس از لشگر بد نژاد
نه پر کلاهی بجنبد ز باد
سپه زین سخن سست نیرو شدند
به یکسوی از بیم بانو شدند
به دست خود آن بانوی داغدار
نمود آن ستم دیدگان را سوار
چو خود ماند، تنها به زاری گریست
به هر سوی لختی به غم بنگریست
همانا به یاد آمدش آن زمان
که از یثرب آمد به کوفه روان
برادر نهش در چپ و راست بود
زآل علی (ع) هر که می خواست بود
دوان در برش جمله چون خیل تاش
به گردون رسانده غو دور باش
کنون مانده تنها و بی غمگسار
گرفتار آن مردم دیو سار
شگفت آیدم از شکیبش بسی
ندارد چنین بردباری کسی
وزان پس خود و خواهرش اشکبار
به بی پرده محمل نشستند زار
امام زمان، سید الساجدین (ع)
به گردون نهاده غل آهنین
برهنه سر آن شاخ عرشی درخت
به زیر شتر، هر دو پابسته سخت
حرم مانده در چنگ دشمن ذلیل
که از کوس برخاست بانگ رحیل
به عمدا ببردند آن دم سپاه
مر آن بیدلان را سوی قتلگاه
چو دیدند آن کشته گان را نگون
فکندند خود را ز پشت هیون
دویدند هر یک سوی کشته ای
به خاک و به خون اندر آغشته ای
کشیدند هر یک به قسمی نوا
که شد همچونی، پر نوا نینوا
ز شیون چنان خاک شد پر ز شور
که از یاد شد نام شور و نشور
جهان بین زینب (س) به ناگه بدید
تنی چاک چاک و دلش بر تپید
غریوان به نزدیک آن کشته تاخت
چو نیکو نگه کرد شه را شناخت
که بر روی افتاده اندر کوی
به تن نیستش کهنه ای بیا نوی
به زاری بگفت: این حسین (ع) من است
که او را به خون خفته زاینسان تن است
نه او نیست ور هست پس کو سرش؟
چه آمد به پیغمبری افسرش؟
بگفت این و بنشست برروی خاک
به بر درکشید آن تن چاک چاک
سپس کرد رو سوی یثرب به درد
چنین با نیا شکوه آغاز کرد
به هرسوی آن سوی پهنه، یکسر بگشت
ز یاران خود هر کجا کشته دید
یکایک یه یکسوی میدان کشید
بشوییدشان زآب و پوشاند برد
نه برخاک بردست آتش سپرد
ولیکن تن شاه و یاران اوی
بماندند برخاک بی شستشوی
بدی آب غسلش همان خون پاک
کفن نعل اسبان و کفور، خاک
پس آنگاه گفتا به بند ستم
ببستند بازوی اهل حرم
نمودند پس ساربانان قطار
شترهای بی پوشش و بی مهار
که سازند آن بیکسان را سوار
چو زینگونه دخت علی (ع) دیدکار
بفرمود با مردم کفر کیش
که یکسر بمانید بر جای خویش
به نزدیک ما کس نیارد گذار
که ما خود نماییم خود را سوار
وگرنه بگویم شما را تمام
نهنگ زمین اندر آرد به کام
چو من بردباری به یکسو، نهم
به گردون گردنده، فرمان دهم
ببارد شما را به سر، سنگها
گریزد روانتان به فرسنگها
نماند کس از لشگر بد نژاد
نه پر کلاهی بجنبد ز باد
سپه زین سخن سست نیرو شدند
به یکسوی از بیم بانو شدند
به دست خود آن بانوی داغدار
نمود آن ستم دیدگان را سوار
چو خود ماند، تنها به زاری گریست
به هر سوی لختی به غم بنگریست
همانا به یاد آمدش آن زمان
که از یثرب آمد به کوفه روان
برادر نهش در چپ و راست بود
زآل علی (ع) هر که می خواست بود
دوان در برش جمله چون خیل تاش
به گردون رسانده غو دور باش
کنون مانده تنها و بی غمگسار
گرفتار آن مردم دیو سار
شگفت آیدم از شکیبش بسی
ندارد چنین بردباری کسی
وزان پس خود و خواهرش اشکبار
به بی پرده محمل نشستند زار
امام زمان، سید الساجدین (ع)
به گردون نهاده غل آهنین
برهنه سر آن شاخ عرشی درخت
به زیر شتر، هر دو پابسته سخت
حرم مانده در چنگ دشمن ذلیل
که از کوس برخاست بانگ رحیل
به عمدا ببردند آن دم سپاه
مر آن بیدلان را سوی قتلگاه
چو دیدند آن کشته گان را نگون
فکندند خود را ز پشت هیون
دویدند هر یک سوی کشته ای
به خاک و به خون اندر آغشته ای
کشیدند هر یک به قسمی نوا
که شد همچونی، پر نوا نینوا
ز شیون چنان خاک شد پر ز شور
که از یاد شد نام شور و نشور
جهان بین زینب (س) به ناگه بدید
تنی چاک چاک و دلش بر تپید
غریوان به نزدیک آن کشته تاخت
چو نیکو نگه کرد شه را شناخت
که بر روی افتاده اندر کوی
به تن نیستش کهنه ای بیا نوی
به زاری بگفت: این حسین (ع) من است
که او را به خون خفته زاینسان تن است
نه او نیست ور هست پس کو سرش؟
چه آمد به پیغمبری افسرش؟
بگفت این و بنشست برروی خاک
به بر درکشید آن تن چاک چاک
سپس کرد رو سوی یثرب به درد
چنین با نیا شکوه آغاز کرد
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۳۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۶۲ - داستان جانگداز از ساربان و بیدادی که در قتلگاه کرد
گوهر بعدی:بخش ۶۴ - نوحه گری حضرت زینب (س) در قتلگاه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.