هوش مصنوعی: متن بالا بخشی از یک داستان حماسی یا تاریخی است که در آن مختار، پس از کشتن دشمنان، سر آنها را همراه با نامه‌ای به محمد می‌فرستد. در نامه، مختار به یگانگی خداوند اشاره می‌کند و از محمد می‌خواهد که اموال و گنج‌های به دست آمده را بین نیازمندان تقسیم کند. محمد پس از دریافت نامه، شکرگزاری می‌کند و برای مختار دعا می‌کند. در نهایت، سر دشمنان و اموال به یثرب فرستاده می‌شود.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین حماسی و تاریخی است که ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد. همچنین، اشاره به جنگ و کشتن دشمنان ممکن است برای سنین پایین مناسب نباشد.

بخش ۵۹ - به کاخ آویختن امیر مختار

چو زان کار شد اسپری چند گاه
بفرمود مختار کشور پناه

سر پور مرجانه و خواسته
همان زیور و گنج آراسته

بزرگان کوفه به بطحا برند
به فرزند شیر خدا بسپرند

یکی نامه بنگاشت آن کامیاب
به سوی محمد به مشک و گلاب

سر نامه بد نام نیکی دهش
که او می دهد بنده را پرورش

قدیمی که پیش از همه پیش هاست
برون ذاتش از فکر و اندیشه هاست

چو نه اولش هست و نه آخرش
نبینی تو در باطن و ظاهرش

برد پی همین قدر دانش که هست
خدایی کزویست بالا و پست

بری ذاتش از اتحاد و حلول
مبراست ذاتش زدرک عقول

خدا را یکی دان و یکتا شناس
یکی کو نباشد ز نوع قیاس

هم از اوست شادی هم از اوست غم
هم از اوست امید و بیم و ندم

وجود ازوی است و عدم ازوی است
بود هر چه از بیش و کم از وی است

هر آنکش به پاکی ستایش کند
دلش را به نور آزمایش کند

به کاری که خواهد ندارد شریک
تو را کرده مختار بر زشت و نیک

به نیک و بدش چونکه مختار کرد
زهی کار نیکو که مختار کرد

چنین داد آن نامه را پس طراز
که ای پور داماد شاه حجاز

درون از خدا و سلام از منت
فرستادم اینک سر دشمنت

چنان چون بباید سزا دادمش
به سوی تو با سر فرستادمش

مراین خرگه و خیمه و خواسته
مراین گوهر و گنج آراسته

بگیر و ببخشش که ارزان توست
نباشد زمن، من کیم؟زان توست

به شکرانه ی اینکه بدخواه شاه
سرآمد بدو روز در رزمگاه

اگر جان فشانم نه شایسته است
به ازجان بدین کار بایسته است

زمانه زنو یافت فر بهی
چو از پور مرجانه آمد تهی

در آن نامه مختار فرخ نهاد
زفرزند اشتر بسی کرد یاد

وزان رزم و آن جنگ کوشش که کرد
وزان نیزه یازیدن اندر نبرد

سر دشمن و نامه و گنج و مال
به بطحا فرستاد آن بیهمال

محمد چو زان نامه آگاه شد
که روز بداندیش کوتاه شد

به شکرانه پیش خداوند پاک
بسود آن دو رخسار فرخ به خاک

سپس سوی دادار برداشت دست
بگفت: ای خداوند بالا و پست

به رحمت ببخشای مختار را
بشوی از دلش انده و بیم را

وزان پس بفرمود با یاوران
سرپور مرجانه و دیگران

ز بطحا سوی مرز یثرب زمین
ببردند زی سیدالساجدین

یکی روز چارم امام انام
که بد عم و فرزند و بابش امام
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۳۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۵۸ - به درک فرستادن ابراهیم، ابن زیاد را
گوهر بعدی:بخش ۶۰ - فرستادن محمد ابن حنفیه سرها و غنیمت ها را به حضور همایون
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.